سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ره ا نوشت

لحظه ای

درنگ کن!

بایست

چشمهایت را ببند

و هیچ نگو

در این هیاهویِ خدایانِ رنگارنگ

سکوت کن

توقف کن

آنگاه

به اعماق دلت سفر کن

دلِ دریایی ات

که طوفانی شده

و ابرهای تیره تمامش را پوشانده است

موجهایش دیوانه وار بالا و پایین میروند

و کشتیِ اعتقاداتت را

همچو تکه ایی چوب

به این سو و آن سو میبرد

و تو نگران

از غرق شدن اعتقاداتت

اما

در میان همهمه موج ها

ناگاه نوری میرسد

و دیوانگیِ دریای دلت

آرام میگیرد

نور آنقدر شدید است

که نمیتوانی مستقیم نگاهش کنی

تنها میتوانی از انعکاسش

بر روی آبِ دریایِ آرام شده

لذت ببری

و مطمئن شوی

که نوری هست...


نوشته شده در دوشنبه 93/1/25ساعت 10:17 عصر توسط رهــا| نظرات ( ) |