ره ا نوشت
سرت را مثل کبک فرو میبری در توده ای از کتابهای فلسفی تا مبادا به یاد آوری طعمِ تلخِ وجود را آنقدر سرت را شلوغ میکنی از نظرات و ایده های مختلف که خدای نکرده مرور نشوند خاطراتِ پوچِ گذشته و نقشه های تهی آینده سرگرم میشوی با دعواهای فلسفی و میان این دردسرها گاهی به قلم پناه میبری تا پیدا شود سرنخ این زندگی تا سرت رهــا شود از اینهمه سردرگمی...
نوشته شده در یکشنبه 93/7/6ساعت
12:22 صبح توسط رهــا| نظرات ( ) |