سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ره ا نوشت

خسته میشوی

از خستگی هایت

ازینکه مدام

حالت بهم میخورد از همه چی

متنفر میشوی از هر چه که هست و نیست

دلزده میشوی از این دنیای مزخرف

درونت آکنده از نفرت

دلت میخواهد دیگر نباشی

اینجا و در این زمان نباشی

حتی گاهی دلت میخواهد خودت نباشی

این «من»  تو نباشی

آروزی آلزایمر به دلت مانده باشد

حتی برای یک روز

همه را فراموش کنی

گذشته

حال

و آینده

همه را کامل فراموش کنی

حتی خودِساختگی ات را

دلت میخواهد رها باشی

همانجور که ابن سینا میگوید

هوای طلق

هیچ چیزی را حس نکنی

و هیچ چیزی ندانی

اما...

 

به خودت که می آیی

میبینی دوباره تو هستی

و اتاقت

و افکارت

و مشکلاتت

میبینی دوباره همان توِساختگی، هست

و دلزدگی

و نفرتت

و ...


نوشته شده در جمعه 92/10/27ساعت 9:40 عصر توسط رهــا| نظرات ( ) |

گاهی تنها باید فکر کرد

به دور از همه

گوشه ایی بنشین

در سکوت

و تنها فکر کن

و بیندیش

گاهی نیازی به سجاده نیست

گاهی لازم نیست تسبیح در یک دست

و مفاتیح در دست دیگر داشته باشی

گاهی به دور از همه اینها

باید فکر کرد

ساعت ها و دقیقه ها

حتی چند لحظه

فقط و فقط فکر کن

 

گاهی تنها باید فکر کرد...


نوشته شده در پنج شنبه 92/10/19ساعت 11:20 عصر توسط رهــا| نظرات ( ) |

 

چندروزی است

آب نمیدهم به گلدان اتاقم

تا بفهمم

تو

چه لذتی میبری از تماشای پژمردگیِ من

 

 


 


نوشته شده در یکشنبه 92/10/15ساعت 12:1 صبح توسط رهــا| نظرات ( ) |

 

«ره ا» شدن

میفهمی یعنی چه؟

یعنی دل سپردن به باد آرزوهایت

یعنی سکوت

سکوت در مقابل هزاران سوال

یعنی تنهایی

به دور از همه

یعنی آزادانه تصمیم گرفتن

و آزادانه عمل کردن

بدون ترس از هیچ سوال و مواخذه ای

یعنی دوری از مردمی که

تنها داراییشان

ادعاست...

 

 

دلم کمی «ره ا»یی میخاهد...


نوشته شده در پنج شنبه 92/10/12ساعت 6:48 عصر توسط رهــا| نظرات ( ) |