ره ا نوشت
یک سال دیگر هم گذشت... سال های عمرم یک به یک از پس هم میگذرند... و من... من همچنان در غفلت گذران عمر... زمان تحویل سال خوشحال نبودم ناراحت هم نبودم اما... اضطراب داشتم ترس داشتم نگران بودم دائم از خودم سوال میکردم که این سالی که گذشت تو چه تغییری کردی؟ چه پیشرفتی داشتی؟ چه کار مفید وسازنده ای کردی؟ اصلا چه فایده ایی داشتی؟ موقع تحویل سال خوشحال نبودم ذهنم پر از سوال بود پر از دل مشغولی پر از دغدغه و تنها دعای من موقع تحویل سال این بود: خدایا وجود و عمر منو مفید کن... همین!
نوشته شده در جمعه 92/1/2ساعت
4:8 عصر توسط رهــا| نظرات ( ) |